English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5545 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
mutual terms U شرایطی که بموجب ان دو تن بجای اینکه پول بدهند کارمیکند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
instead of doing U بجای اینکه انجام بدهند
interpleader U محاکمهای که بموجب ان دوکس ناگزیر میشونداز اینکه ....خاتمه دهند
instead U بجای اینکه
instead of working U بجای اینکه او کار بکند
interior label U بجای اینکه برچسب خارجی یا فیزیکی روی محفظه باشد
virtual U تصویر کامل ذخیره شده در حافظه بجای اینکه بخشی از آن که نمایش داده شده است
well behaved U که هیچ نوع فراخوانی سیستم غیر استاندارد انجام نمیدهد و فقط از فراخوانی ورودی /خروجی BIOS استفاده میکند بجای اینکه وسایل جانبی یا حافظه را مستقیماگ آدرس دهی کند
well-behaved U که هیچ نوع فراخوانی سیستم غیر استاندارد انجام نمیدهد و فقط از فراخوانی ورودی /خروجی BIOS استفاده میکند بجای اینکه وسایل جانبی یا حافظه را مستقیماگ آدرس دهی کند
spot bowler U بازیگری که بجای نشانه گیری به میلههای بولینگ بجای معینی روی مسیرهدفگیری میکند
brunch U غذایی که هم بجای ناشتا و هم بجای ناهارصرف شود
brunches U غذایی که هم بجای ناشتا و هم بجای ناهارصرف شود
burn the candle at both ends <idiom> U یکسره کارمیکند
reliable U ناگ خوب کارمیکند
that watch is a good t. k U ان ساعت خوب کارمیکند
cameramen U ادمیکه بادوربین کارمیکند
cameraman U ادمیکه بادوربین کارمیکند
chiaroscurist U هنرمندی که سیاه قلم کارمیکند
keel block U تیر حمالی که به کشش کارمیکند
thereunder U بموجب ان
by of U بموجب
under the same conditions U شرایطی برابر
milk maid U زنی که درشیرخانه یا شیر فروشی کارمیکند
To lay down certain conditions . U شرایطی معین کردن
that depends U تا چه شرایطی درکار باشد
theory of epigensis U فرض اینکه نطفه بوجودمیایدنه اینکه ازپیش بوده وپس ازمواقعه
whereby U که بموجب ان بچه وسیله
under these rules U بموجب این قوانین
thereby U از ان راه بموجب ان در نتیجه
indicement U اتهام بموجب ادعانامه
attitude gyro U الت نشان دهنده پروازی که توسط ژایرو کارمیکند
constant speed unit U گاورنری که توسط موتور کارمیکند و ملخ را کنترل مینماید
eyeservant U نوکری که فقط هنگام موافبت اقایش خوب کارمیکند نوکرپیش رو
hereby U بموجب این نامه یا حکم یا سند
know allmen by these presents U بموجب این سندعموم را اگاهی میدهد
in one's element <idiom> U شرایطی که به شکل طبیعی به سمت شخص بیاید
turbocharger U شارژری در موتورهای پیستونی که توسط توربینی درمسیر گازهای خروجی کارمیکند
psephism U حکمی که بموجب رای مجلس صادر میشد
turbosupercharger U سوپر شارژی در موتورهای پیستونی که توسط توربینی درمسیر گازهای خروجی کارمیکند
jussoli U قانونی که بموجب ان شخص تبعهء کشوریست که در ان متولد شده
plutonism U فرضیهای که بموجب ان خارههای پی در پی پوسته زمین دراثرگرمادرست شده اند
theory of preformation U فرضیهای که بموجب ان هربخشی ازموجودالی درنطفه موجودبوده بایدبزرگ شود
free fishery U حق انحصاری ماهی گیری درابهای عمومی بموجب فرمان شاه
fairness U شرایطی که تا اجرای هر عمل درخواستی در سیستم در یک محدوده زمان باقی می ماند
input output bound U شرایطی که در ان سرعت واحدپردازش مرکزی به دلیل عملیات ورودی و خروجی کم میشود
phonetic system of spelling U اصول املایی بموجب ان هرحرف نماینده همیشگی یک صدای معین میباشد
Two witnesses should testify. U دو شاهد باید شهادت بدهند
wit's end <idiom> U ندانستن که چه کاری را انجام بدهند
copyhold U تصرف زمین بموجب رونوشت صورتی که درمحکمه ارباب تیول تنظیم میش
plutonic theory U فرضیهای که بموجب ان خارههای پی درپی پوسته زمین دراثرگرمای درست شده اند
process bound U برنامه عملیاتی و محاسباتی شرایطی که در ان سیستم کامپیوتری توسط سرعت پردازنده محدود میشود
to be in a position to do something U موقعیتش باشد که کاری را انجام بدهند
hung start U شرایطی در استارت توربینهای گاز که در ان احتراق صورت میگیرد ولی موتور به سرعت خودکفایی نمیرسد
portions U سهمی که والدین به یکی از فرزندانشان از مالشان بدهند
portion U سهمی که والدین به یکی از فرزندانشان از مالشان بدهند
blow-ups U توقف غیر منتظره یک برنامه به خاطر یک اشتباه یا به دلیل مواخه شدن با شرایطی ازداده که نمیتواند ان را بکارگیرد
blow up U توقف غیر منتظره یک برنامه به خاطر یک اشتباه یا به دلیل مواخه شدن با شرایطی ازداده که نمیتواند ان را بکارگیرد
zero lash U شرایطی در مکانیزم کنترل سوپاپهای موتور پیستونی که در ان با استفاده از ثابت هیدرولیکی مقدار لقی به صفر میرسد
blow-up U توقف غیر منتظره یک برنامه به خاطر یک اشتباه یا به دلیل مواخه شدن با شرایطی ازداده که نمیتواند ان را بکارگیرد
provided he goes at once U بشرط اینکه بی درنگ برود مشروط بر اینکه فورا برود
to be at a loss as to what to advise U آنقدر بهت زده بودن که نتوانند نصیحتی بدهند
to opt in [something] U تصمیم گرفتن که کاری را انجام بدهند یا همکاری بکنند
ES IS U امکان مکان یابی router سیستم میانی بدهند
They must give not less than 2 weeks' notice. U آنها باید این را کم کمش دو هفته قبلش آگاهی بدهند.
The doctors cannot understand why I am suddenly so well again. U پزشکان نمیتونن تشخیص بدهند که چرا حال من یکدفعه خوب شد.
limit state U حالت خاص یک ساختمان که دیگر وفیفه خودرا انجام نمیدهد و یا شرایطی که برای ان طرح شده است جایز نمیباشد
inns of court U کانون چهار انجمن قانونی درلندن که حق دارندمردم رااجازه وکالت بدهند
luck penny U پولی که بطور دست لاف هنگام خرید و فروش بکسی بدهند
luck money U پولی که بطور دست لاف هنگام خرید و فروش بکسی بدهند
The regulations prescribe that all employees must undergo a medical examination. U آیین نامه تجویز می کند که همه کارکنان باید آزمایش پزشکی بدهند.
jus sanguinis U قانونی که بموجب ان تابعیت فرزند از روی تابعیت والدینش معین میگردد
for the world <idiom> U تحت تاثیر هرشرایطی ،تحت هر شرایطی
like a duck takes the water [Idiom] U کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
to have something made [by somebody] U بدهند [به کسی] چیزی را برای کسی بسازند
vice U بجای
Instead of you U بجای تو
vice- U بجای
in his stead U بجای او
in the room of U بجای
lieu U بجای
in return for U بجای
vices U بجای
vises U بجای
in exchange for U بجای
in lieu of U بجای
in payment of U بجای
per pro U بجای
instead of U بجای
intuitivism U اصولی که بموجب ان مبادی اخلاقی را حسی میدانند اصول اخلاقی حسی
elsewhere U بجای دیگر
in place of U بجای درعوض
he succeeded his father U بجای پدرنشست
instead of celebrating U بجای جشن
stead U بجای بعوض
quid pro quo U بجای عوض
quid pro quos U بجای عوض
instead of <conj.> U بجای [بعوض]
to pass for U قلمدادشدن بجای
for U بجای از طرف
in somebody's place U بجای کسی
back to your seats U برگردید بجای خود
O.K. U اصط لاحی که بجای
were i in his skin U اگر بجای او بودم
hardwired connection U می بجای ورودی و سوکت
impersonify U بجای شخص گرفتن
instead of the other way around U بجای برعکس این
instead of the reverse U بجای وارونه این
on your marks U فرمان بجای خود
take your mirks U فرمان بجای خود
instead of vice versa U بجای برعکس این
phraseography U نشان گذاری بجای عبارت
push pass U پاس با فشارچوب بجای ضربه
If I were in your place. . . U اگر بجای شما بودم …
ghost-writers U کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
he could p for an englishman U بجای یک نفرانگلیسی قلمداد میشود
ghost writer U کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
ghost-writer U کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
foist U چیزی را بجای دیگری جا زدن
to pass for U پذیرفته یا شناخته شدن بجای
I wI'll sign for him . U من بجای اوامضاء خواهم کرد
implied trust U امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد
to take the fall for somebody U مسئولیت خطایی را بجای کسی پذیرفتن
recuperation U عمل برگرداندن لوله بجای خود
ampersand U کاراکتر & است که بجای and بکار می رود
eat the ball U اسیر شدن با توپ بجای پرتاب
Ferdowsi left a good name behind. U نام نیکی از فردوسی بجای مانده
conscription of weath U گرفتن پول و مال بجای سرباز
things have come to a pretty pass U کار بجای باریک رسیده است
i wish you would go U بجای ماضی استمراری در موردتمنی یا ارزو
enallage U بکاربردن صیغهای بجای صیغه دیگر
wicks U چیزی که بجای فتیله بکار رود
rational dress U نیم شلواری که زن بجای دامن بپوشد
to touch ground U بجای ثابت یابموضوع اصلی رسیدن
wick U چیزی که بجای فتیله بکار رود
commodity money U پولی که در تهاتر بجای کالابه کار رود
persepolis U شهر باستانی که بعداشهر استخر بجای ان ساخته شد
pinsetter U وسیله گذاشتن میلههای بولینگ بجای خود
to make one's mark U مشهور شدن نشان بجای امضا گذاشتن
cheats U تکمیل چرخش روی زمین بجای هوا
ventriloquistic U کسیکه بجای عروسک یاجانوری تکلم کند
ants U : پیشوندیست بمعنی >ضد< و >مخالف < و>درعوض < و >بجای < وغیره
oaf U بچهای که پریان بجای بچه حقیقی بگذارند
oafs U بچهای که پریان بجای بچه حقیقی بگذارند
ventriloquist U کسیکه بجای عروسک یاجانوری تکلم کند
ventriloquists U کسیکه بجای عروسک یاجانوری تکلم کند
grillage U شبکهای از تیرهای سنگین که بجای پی ساختمان قرارمیدهند
succedaneum U دوایی که بجای دوای دیگر تجویز شود
whipping boy U بچه تازیانه خور بجای شاهزاده در مدرسه
ant U : پیشوندیست بمعنی >ضد< و >مخالف < و>درعوض < و >بجای < وغیره
He left a great name behid him . U نام خوبی از خود بجای گذاشت ( پس از مرگ )
pinspotter U وسیله گذاشتن میلههای بولینگ بجای خود
cheat U تکمیل چرخش روی زمین بجای هوا
put the ball on the floor U به زمین انداختن توپ کریکت بجای بل گرفتن
cheated U تکمیل چرخش روی زمین بجای هوا
overstand U بیش از حد ماندن قایق در یک مسیر بجای چرخاندن
ack U علامتی در ارتباطات و بی سیم و تلفن که بجای حرف A بکارمیرود
rickshaw U کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
rickshaws U کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
scratch pad U یک حافظه کوچک و سریع که بجای ثبات ها بکار می رود
order arms U فرمان بجای خود در حال مسلح بودن با تفنگ
ricksha U کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
scratch pads U یک حافظه کوچک و سریع که بجای ثبات ها بکار می رود
Molotov cocktail U بطری محتوی مواد منفجره که بجای نارنجک بکار میرود
wampun U خر مهرهای که هندیهای امریکای شمالی بجای زر وزیور بکار می برند
light U هریک از چراغهای رنگین که در مسابقه بجای پرچم بکارمی رود
spot pass U پاسی که بجای فرستادن به بازیگر به نقطه معینی فرستاده میشود
manrope U طناب کنار نردبان که بجای نرده یا دستگیره بکار میرود
kinnikinnic U برگ وپوست برخی گیاهان که هندیهای امریکایی بجای تنباکوبکارمیبرند
Molotov cocktails U بطری محتوی مواد منفجره که بجای نارنجک بکار میرود
hendiadys U عطف دوکلمه بجای استعمال صفت وموصوف مانندپیالههای زرین
mince pie U نوعی دسرغذا که بجای میوه دران گوشت قرار دارد
designated hitter U بازیگر تعیین شده بعنوان توپزن بجای توپ انداز
lighted U هریک از چراغهای رنگین که در مسابقه بجای پرچم بکارمی رود
lightest U هریک از چراغهای رنگین که در مسابقه بجای پرچم بکارمی رود
hydroplanes U نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
hydroplaning U نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
mince pies U نوعی دسرغذا که بجای میوه دران گوشت قرار دارد
hydroplaned U نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
hydroplane U نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
the piping time U زمان صلح که بجای موزیک جنگی نی وسازهای دیگرمی نوازند
anti U :پیشوندهاییست بمعنی >ضد< و>مخالف < و >درعوض < و>بجای < و غیره مثل :NTIchrist A
anth U :پیشوندهاییست بمعنی >ضد<و >مخالف < و >درعوض <و>بجای < و غیره مثل :ANTIchrist
puncheon U ستونی کوتاه که بجای تحمل بار تیر در بین دو پایه بکارمیرود
netball U بازی شبیه به والیبال با گرفتن و انداختن توپ بجای ضربه زدن
jelutong U ماده رزینی درخت شاهدانه ک ه بجای صمغ ادامس بکار میرود
rebounds U دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
grillage U شبکهای از تیرهای سنگین که در جاهای سست بجای پی ساختمان قرار میدهند
rebounded U دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebound U دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebounding U دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
kauri U کاج بلند زلاند جدیدکه صمغ ان برای روغن جلاو بجای کهربابکارمیرود
wampum U صدف براق و زیبایی که سرخ پوستان امریکایی بجای پول مصرف میکردند
wampumpeag U صدف براق وزیبایی که سرخ پوستان امریکایی بجای پول مصرف میکردند
antimatter U جسمی که حاوی مادهء ضد خود نیز باشد مثل ضدالکترون بجای الکترون
hi U فریاد خوش امد مثل هالو وچطوری و همچنین بجای اهای بکار میرود
Use this command to send the output to a file instead of to the screen. U برای فرستادن بازده به یک فایل بجای به صفحه نمایش این دستور را بکار ببرید.
partial carry U فضای ذخیره سازی موقت تمام ارقام نقلی جمع کننده موازی بجای ارسال مستقیم
streamers U یک دسته نوار که بجای شروع و توقف در میان بلوکهای مجزای داده با سرعتی بالا ومستمر عمل میکند
streamer U یک دسته نوار که بجای شروع و توقف در میان بلوکهای مجزای داده با سرعتی بالا ومستمر عمل میکند
up to/till/until <idiom> U تا اینکه
in order that U تا اینکه
Recent search history Forum search
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
2purchase off the registry
1روی پوسته تخم مرغ قدم برداشتن چه اصطلاحی در زبان انگلیسی دارد؟
2In order to be interesting you have to be mean
2In order to be interesting you have to be mean
2What conditions are necessary for seeds to germination?
1روحانی چندمین رئیس جمهور است
1Given that the admittance matrix will not be full, further savings in storage requirements can be made.
1however, since this matrix is also symmetrical across its leading diagonal, little more than 50 percent of it need be stored
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com